داغ شهادت محمد توسلى، هر چند پشت احمد را شكست - اما هیهات! - هرگز نتوانست خللى در عزم استوار این سرباز سلحشور حسین زمان وارد آورد. بلافاصله دست به كار یك رشته عملیات تهاجمى با هدف پاكسازى نوار مرزى مریوان گردید. آماج نخستین ضربت كوبنده احمد، «دزلى» بود. تصرف دزلى كه حكم سرپل اصلى نفوذ عناصر ضدانقلاب به داخل خاك كردستان ایران را داشت، از مهمترین دستاوردهاى مهارت رزمى درخشان احمد و فئه قلیل رادمردان همرزم او در جبهه مریوان به شمار مىرود. براى پى بردن به عظمت كارى كه احمد با فتح ارتفاعات دزلى انجام داد، باید ابتدا با دزلى و نقشى كه این منطقه در معادلات سیاسى - نظامى نبرد براى ضدانقلاب و حامیان بعثى و شرقى و غربى آن ایفا مىكرد، آشنا شویم.
دزلى منطقهاى كوهستانى و مرتفع در محدوده اورامان و در مجاورت نوار مرزى كردستان ایران با خاك عراق است. در آن مقطع - اواخر تابستان 59 - روستاى دزلى، در اشغال عناصر مسلح حزب منحله دمكرات و به مثابه مستحكمترین دژ براى ضدانقلاب بود. موقعیت سوقالجیشى دزلى، حساسیت خاصى به این منطقه كوهستانى بخشیده بود. از حیث وضعیت جغرافیایى، این روستا، در یك فرورفتگى كاسه مانند قرار داشت. اطراف آن را ارتفاعات صعبالعبورى احاطه كرده بود و یك راه مواصلاتى به سمت پاوه به آن منتهى مىشد كه در ضمن، مسیر تردد مردم بومى منطقه نیز بود. در دو سوى این معبر، حدود یك تا دو كیلومتر، صخرههاى بزرگى قرار داشت كه ضدانقلاب در پناه آنها به راحتى قادر بود با استقرار قواى معدودى یك ستون عظیم نظامى را در سطح معبر به تله انداخته، نابود كند؛ همچنان كه در دوران رژیم طاغوت، چنین واقعهاى اتفاق افتاد. احمد در این باره مىگوید:
«... منطقه دزلى در زمان رژیم شاه كلاً دو بار از دست این گروهها گرفته شده بود و این دو بار را در آن دوران بهعنوان وقایع تاریخى در كتیبه مسجد جامع سنندج ثبت كردند... پشت روستاى دزلى را ضدانقلابیون براى خودشان دژى محسوب مىكردند. آنها تمام صخرههاى مشرف بر مسیر راه مزبور را با خرجگذارى دینامیت و تى.ان.تى بمبگذارى، و عرض كنم كه تلهگذارى كرده بودند.»
همین مسأله باعث پررویى و گزافهگویى فراوان ضدانقلاب در تبلیغات مسموم آنان شده بود. بهعنوان مثال، در یكى از اعلامیههاى گروهك دمكرات، چندى پس از آزادسازى مریوان توسط احمد و همرزمانش، آنان وقیحانه شكست خود در نبرد مریوان را «عقبنشینى تاكتیكى» وانمود ساخته و نیروهاى انقلاب را به زورآزمایى در تله دزلى دعوت كرده بودند:
«... مضمون اعلامیه دموكرات این بود: احمد متوسلیان و قواى حكومت اگر راست مىگویند و قدرت دارند، بیایند و دزلى را از پیشمرگان ما بگیرند!».
دیگر اینكه موقعیت سیاسى خاص دزلى را نباید نادیده گرفت. در حقیقت، دزلى، حكم قرارگاه فرماندهى كل و ستاد مشترك سران ائتلاف باندهاى ضدانقلاب در غرب كشور را داشت؛ ائتلافى شیطانى، شامل طیف متنوعى از آخوندهاى جیرهخوار دربار پهلوى نظیر شیخ عثمان نقشبندى و شیخ عزالدین حسینى تا قاسملوى دموكرات، ژنرالهاى فرارى سلطنتطلب از قماش عزیزاللَّه پالیزبان و غلامعلى اویسى، دار و دسته شاپور بختیار و سرانجام گروهكهاى افراطى ماركسیستى نظیر كومله و متحدان چپ آمریكایى آن؛ فدایى و پیكار. جلسات ادوارى سران این ائتلاف هفت جوش ضدانقلاب، بهطور منظم در دزلى و با حضور افسران عالىرتبه سرویس اطلاعات سپاه یكم ارتش بعث عراق برگزار مىشد. سردار رشید سپاه اسلام شهید محمّدابراهیم همت در مورد دستور كار یكى از این جلسات مىگوید:
«... قبل از فتح دزلى توسط سپاه مریوان، یكى از جلسات كه خیلى هم مهم بود، در دزلى برگزار شد. در جلسه مزبور، پالیزبان به اتفاق قاسملو و تنى چند از افسران طاغوتى، به شیخ عثمان نقشبندى پیشنهاد مىدهند كه تو باید سپاه رزگارى(13) را در اورامان تشكیل بدهى و مردم آنجا را مسلح كنى. این جلسه، با كنفرانس سران عرب در طائف عربستان همزمان بود...به اصطلاح خودشان فتوا هم داده بودند كه جنگ علیه شیعه و پاسدار حلال است و شما مردم، باید علیه این دو بجنگید!».
احمد در بخشى از خاطرات خود از نبردهاى غرب، اشارهاى هم به توطئه استكبارى تشكیل سپاه رزگارى داشته است:
«... شیخ عثمان را وامىدارند كه گروهك رزگارى را تشكیل بدهد. او هم نام نیروهاى مسلح خود را «سپاه عمر بن خطاب» گذاشته بود. علت انتخاب نام خلیفه دوم براى شاخه نظامى این گروهك این بود كه مىخواستند از اعتقادات مذهبى مردم اهل سنت منطقه غرب كشور سوء استفاده كنند. چنان كه خود شیخ عثمان هم به چنین سفسطهاى متوسل شده و گفته بود: همانطور كه سپاه اسلام در زمان خلیفه دوم به ایران حمله كرد و ایرانیان مجوس را مسلمان كرد، حالا هم این سپاه، كارش مشابه همان سپاه دوران عمر است كه مىخواهد ایرانِ - به زعم او - كافر را مسلمان بكند!».
این به اصطلاح سپاه رستگارى! براساس رهنمودهاى سران مرتجع كشورهاى عربى منطقه - بهویژه وهابیت حاكم بر حجاز - در كنفرانس سران عرب(14) كمتر از یك ماه پیش از حمله سرتاسرى ارتش بعث عراق به خاك جمهورى اسلامى ایران تشكیل گردید. استكبار جهانى به سركردگى آمریكا و ارتجاع عرب حاكم بر كشورهاى حاشیه جنوبى خلیج فارس، در استمرار روند ثباتزدایى از حاكمیت انقلابى نظام مقدس جمهورى اسلامى، یك رشته تدابیر عاجل و ضربتى را در دستور كار خویش قرار دادند. رئوس تدابیر متخذه در اجلاس طائف از این قرار بود:
1- تشدید حركتهاى تجزیهطلبانه در مناطق مختلف ایران اسلامى، بهویژه دو استان حساس مجاور مرز عراق، (خوزستان و كردستان)، از طریق یك دست كردن فعالیت عناصر متشتت ضدانقلاب.
2- برنامهریزى جهت اجراى موفق یك كودتاى نظامى برقآسا، با بهرهگیرى از عناصر سلطنتطلب و پاكسازى نشده در ارتش ایران.
3- و سرانجام، در صورت به بنبست رسیدن تدابیر فوق، دادن چراغ سبز به ماشین جنگى رژیم توسعهطلب بعث عراق كه به ویژه پس از سرنگونى رژیم شاه معدوم، رهبرى آن در آتش اشتیاق ایفاى نقش ژاندارمى استكبار در خلیج فارس مىسوخت.
بر همین اساس، جهت تحقق بند یك تدابیر متخذه در اجلاس طائف، در قدم نخست سپاه رزگارى در كردستان تشكیل گردید. دشمنان جهانى و منطقهاى جمهورى اسلامى ایران كه از بىرنگى حناى شعر و شعارهاى خلقى و دمكرات مآبانه گروهكها در نزد افكار عمومى مردم مسلمان كردستان، در گذر نزدیك به سه سال جنگ در این استان به خوبى آگاه شده بودند، ضمن تشكیل سپاه رزگارى و سپردن فرماندهى اسمى آن به شیوخ خودفروخته نقشبندى، در صدد برآمدند با دامن زدن به تعصبات مذهبى اهالى مناطق كردنشین غرب كشور و طرح ضدیت میان شیعه و سنى، بنبست جنگافروزى گروهكها در كردستان را بشكنند. فتواى معروف شیخ عثمان مزدور كه گفته بود: «هر كس ده پاسدار [امام] خمینى را سر بِبُرَد، بهشت بر او واجب مىشود»! تبلور عینى عزم استكبار براى تبدیل بحران كردستان به یك جنگ خونین مذهبى بود. سردار رشید اسلام حاج همت درباره تأثیر این فتواى رذیلانه گفته بود:
«... این جریان كثیف و خائنانه بلافاصله در منطقه دامنگیر شد و حتى دامنه این جریان به پاوه هم رسید. به عنوان مثال، بعد از صدور این به اصطلاح فتوا، چندین حمله از طرف گروهك رزگارى به پاسداران ما صورت گرفت. موقعى كه برادران سپاه مریوان و ارتش حمله كردند تا منطقه اورامان را آزاد كنند، طى حمله، چند تن از برادران ما كه زخمى شده بودند، به دست عوامل رزگارى اسیر شدند. این از خدا بىخبرها، روى زخمهاى این مجروحین، آب نمك ریخته بودند، آب جوش ریخته بودند؛ چرا كه آن روحانىنماهاى مزدور آمریكا، در جلساتشان، جنگ علیه شیعه و به اصطلاح خودشان، علیه پاسدار را حلال كرده بودند. ریختن آبجوش بر سر اینها را هم حلال كرده بودند و حتى بعضى زنها هم روى سر این بچهها آب جوش مىریختند و اینها همه، گوشهاى كوچك از عذابى بود كه ما از دست این جنایتكارها كشیدیم.»
بارى! با چنین اوصافى، در حقیقت، دزلى، به دُمَلى چركین بر قامت جبهههاى كردستان و كانون اصلى پرورش میكرُب تجزیهطلبى ضدانقلاب مبدل گشته بود. حال، دست طبیبى حاذق و مسلح به نیشترى برنده لازم بود تا این غده سرطانى چركین را با مهارت جراحى كند. چه كسى حاذقتر از احمد؟ همو كه بارها پوزه عفن ضدانقلاب را در عرصه جنگهاى كردستان به خاك مذلت مالیده بود. احمد براى تصرف دزلى، از تاكتیك بسیار جالبى استفاده كرد؛ مكتوم نگاه داشتن هدف عملیات، تا آغاز لحظه تهاجم و حركت دادن ستون نیروها برخلاف مسیر منتهى به هدف اصلى، جهت به انحراف كشاندن اذهان عوامل ستون پنجم دشمن از نیت واقعى سپاه اسلام. همان روشى كه رسول مكرم اسلامr در جریان لشكركشى سپاه توحید از مدینه براى فتح مكه به كار بسته بود. یكى از همرزمان احمد، ماجراى فتح دزلى را اینگونه روایت مىكند:
«... پیغام رسید كه برادر احمد از كلیه نیروها خواسته تا غروب آفتاب خودشان را به پشت ایستگاه رله صدا و سیماى مریوان برسانند. كل نیروها كه جمع شدند، دیدم مىشویم 200 نفر بچههاى سپاه و پیشمرگان مسلمان كُرد. بعد در قالب یك ستون نظامى، همراه برادر احمد حركت كردیم. بین راه هر چه پرسیدیم مقصد كجاست، او از جواب طفره رفت. خلاصه، بعد از دو - سه ساعتى دیدیم داریم به طرف خاك عراق مىرویم. برادر احمد دستور توقف ستون را صادر كرد و بعد گفت: برادران! لازم است مطلبى را به شما توضیح بدهم. ما به حول و قوه الهى قرار است دزلى را بگیریم.
آقا، ما خیلى تعجب كردیم؛ آخر، مسیرى كه آمده بودیم، درست 180 درجه مخالف جهت دزلى بود. یكى از بچهها گفت: برادر احمد! آخر این راهى كه ما آمدهایم، كجا به دزلى مىرسد؟ تازه، شما امكانات ما را در نظر نگرفتهاید. احمد با یك طمأنینهاى گفت: به خدا توكل كنید. هیچ مشكلى پیش نخواهد آمد.
خلاصه، از نو دستور حركت داد و راهى شدیم. ساعت 30/7 دقیقه شب بود كه رسیدیم روى ارتفاعات اورامان. نگو با تدابیر احمد، ما این ارتفاعات را دور زدهایم و بدون كوچكترین خطرى رسیدهایم بالاى قله مشرف به دزلى؛ بدون آن كه حتى رنگ آن معبر مرگبار را هم دیده باشیم. احمد طورى برنامهریزى كرده بود كه هر كس ستون نیروهاى ما را در راه مىدید، فكر مىكرد هدف ستونكشى احمد از مریوان، حمله به عراق بوده.
بعد احمد گفت: خب برادران، نگاه كنید! پایین این ارتفاع، زیر پاى شما دزلى قرار گرفته. بعد هم بلافاصله ضمن تماس بىسیم با توپخانه بچههاى ارتش، درخواست اجراى آتش كرد. با اصابت سومین گلوله توپ، ریختیم داخل دزلى و آنجا را به صورتى برقآسا بدون درگیرى تصرف كردیم. جالب اینجا بود كه در همین لحظات دیدیم صداى بوق ماشین مىآید. به دستور برادر احمد، من و یكى از بچهها كنار جاده مستقر شده بودیم. دیدیم از دور، یك كامیون كمپرسى، تخت گاز دارد مىآید و لاینقطع بوق مىزند. نگو ضدانقلاب وقتى فهمید در دزلى درگیرى شروع شده، این كامیون را براى رساندن ادوات خمپاره و تقویت نیروهایش راهى دزلى كرده بود. با رسیدن كامیون به نزدیكى ما، دیدیم ترمز كرد. آن برادر ما از ركاب ماشین بالا رفت و گفت: چه خبرته بابا! چرا این قدر بوق مىزنى؟! راننده كه از دموكراتها بود و به هواى اینكه ما هم از خودشان هستیم، توقف كرده بود، تا لباس فرم آن بنده خدا را دید، پشت فرمان كمپرسى از ترس غش كرد! بار این كامیون، چند قبضه خمپارهانداز 80 میلیمترى، یك قبضه كالیبر 50 و مهمات معتنابهى بود كه به دست ما افتاد. بدون تعصب مىگویم كارى كه احمد با فتح دزلى انجام داد، بیشتر به یك معجزه شبیه بود.»
از دیگر تبعات آزادسازى دزلى، برملا شدن ماهیت همدستى عناصر به ظاهر موجه جریان لیبرالیزم خزیده در دستگاه اجرایى حاكمیت انقلاب با تجزیهطلبان وطن فروش بود. به محض تسخیر دزلى و به اسارت درآمدن تنى چند از كادرهاى بالاى ضدانقلابیون توسط احمد و همرزمان او، لیبرالهاى فریبكار ناچار شدند دست از بازى یك بام و دو هواى خود در بحران كردستان برداشته، در دفاع از سركردگان جنایتكار ضدانقلاب مستقیماً وارد عمل بشوند. به گفته یكى از رزمندگان سپاه مریوان:
«... در دزلى تعدادى از سران گروهك دموكرات را به اسارت گرفتیم. یادم هست برادر ممقانى داشت دست یكى از آنها را كه مجروح شده بود، بخیه مىزد كه من و یكى از بچههاى پیشمرگ كرد مسلمان به آنها رسیدیم. تا پیشمرگ مزبور، آن اسیر ناشناس را دید، مرا كنارى كشید و گفت: این را مىشناسید؟ گفتم: نه، چطور مگر؟ گفت: این كال كال است. خندهام گرفت و گفتم: كال كال دیگر چه صیغهاى است؟ گفت: این اسم مستعار اوست. این آقا معاون سیاسى - نظامى عبدالرحمن قاسملو، رییس حزب دموكرات است. مگر تو اعلامیه دموكرات را ندیده بودى كه از قول كال كال نوشته بود: من 9 پاسدار خمینى را اعدام كردهام؟ خب، این همان كال كال است دیگر!
تا خبر به برادر احمد رسید، سریع آمد و پرسید: ببینم! قضیه چیست؟ ماجرا را براى او تعریف كردیم. احمد گفت: این امكان ندارد! اگر اینطور باشد، طرف ردهاش خیلى بالاست. بعد سروقت او رفت و پرسید: تو كال كال هستى؟ او هم با یك تفرعنى بادى به غبغب انداخت و گفت: بله، خودم هستم! ببینید، من هیچ مشكلى ندارم. بهتر است بدانید من با آقاى رییسجمهور - بنىصدر - از قدیم رفاقت دارم. ما از فرانسه با هم همكلاس بودیم. ایشان مرا خوب مىشناسد. شما اگر مرا به مریوان برسانید، آزاد مىشوم.
احمد بلافاصله از آن اتاق بیرون آمد. دیدیم خیلى آشفته است. پرسیدم: برادر احمد، آخر چه شده؟ گفت: كارمان درآمد، مىخواستى چه بشود؟! گفتم: آخر براى چه؟ گفت: فقط یادتان باشد چه مىگویم! همین فرداست كه بنىصدر به دست و پا بیفتد و این را به تهران احضار كند. آن وقت، همه زحمات ما بر باد مىرود.
ما كه فكر مىكردیم حرفهاى كال كال مشتى لاف و گزاف بوده، این نگرانى برادر احمد خیلى باعث تعجب ما شده بود... درست فرداى همان روز، دیدیم پیامى از سنندج مخابره شد، با این مضمون: از مركز دستور اكید رسیده، تمام كسانى را كه در دزلى اسیر گرفتهاید، سریع به سنندج منتقل كنید!... ما از تعجب شوكه شدیم. در تهران از كجا فهمیده بودند كه شب قبل ما در دزلى عملیات كرده و كادرهاى دموكرات را اسیر گرفتهایم؟ آن هم در شرایطى كه تا لحظه شروع عملیات، حتى خود بچههاى سپاه مریوان هم نمىدانستند هدف حمله، تصرف دزلى است!...
همان جا برادر احمد به بچهها گفت: به شما نگفته بودم؟! صدور این دستور علتى ندارد، مگر خلاص كردن همین آقاى كال كال و رفقاى او از مهلكه. پس متوجه شدهاند كه ما این را اسیر گرفتهایم! در تمام ایام جنگهاى كردستان، هیچ وقت احمد را مثل آن روز گرفته و مكدر ندیده بودیم.»
احمد درباره عاقبت این ماجرا مىگوید:
«... كال كال معاون سیاسى - نظامى قاسملو و یكى از اركان اصلى ضدانقلاب در كردستان بود. وقتى در دزلى دستگیرش كردیم، خودش مىگفت: اگر مرا به مریوان برسانید آزاد مىشوم. من خواهشم از شما این است كه مرا به مریوان ببرید.
وقتى دیدیم لیبرالها مىخواهند آزادش كنند، برادرهاى ما او را بردند همان جایى كه دموكراتها دو تن از برادران ما را شهید كرده بودند و آنجا پس از صحبتهایى، بچهها كال كال و یكى دیگر از كادرهاى مؤثر دموكرات را اعدام كردند. بعدها وزارت كشور و همه ارگانهاى دولتى كه كارگزار بنىصدر و دفتر هماهنگى رییسجمهور بودند، شروع كردند به اعتراض و ما را هم - حقیقتش را بخواهید - دادگاهى كردند... به هر جهت نهایتاً مسأله حل شد و عوامل بنىصدر نتوانستند كارى از پیش ببرند.»
در جریان دومین كنگره سراسرى فرماندهان سپاه در پادگان غدیر اصفهان، احمد طى یك سخنرانى پرشور، اشارهاى نیز به نبرد دزلى داشت:
«... در منطقه مریوان، دزلى پایگاهى براى كل ضدانقلاب بود كه خوشبختانه توسط برادران ما به طرز معجزهآسایى تصرف شد. ما از یك مسیرى كه ضدانقلابیون حتى فكرش را هم نمىكردند، شبانه حمله كردیم. چندین ساعت راهپیمایى شبانه بدون استراحت داشتیم تا رسیدیم به نقطهاى كه قلههاى پشت روستاى دزلى قرار دارد. هنگامى كه ما به بالاى قله مشرف به دزلى رسیدیم، عوامل ضدانقلاب در ساختمانهایشان داشتند خوابهاى خوش مىدیدند. هنوز صبح نشده بود كه ما به خوبى در منطقه مستقر شدیم، سلاحهایمان را كار گذاشتیم و درگیرى شروع شد...».
به گفته سردار رشید اسلام حاج همت، بلافاصله پس از فتح دزلى توسط احمد و رزمندگان سپاه مریوان:
«... جریان دیگرى به وجود آمد كه در راستاى آن، ابتدا شیخ عثمان نقشبندى را به شهر بیاره عراق منتقل كردند و از آنجا هم او را به بغداد بردند. در بیاره، رژیم صدام یك كاخ هم در اختیار شیخ عثمان گذاشته بود. او را به آنجا بردند؛ چرا كه مىخواهند توى مشتشان باشد. بعد اسلحه مىفرستند و با این توجیه كه شیخ دستور داده مسلح شوید، نزدیك به دو هزار نفر از مردم ناآگاه را فریب داده، مسلح مىكنند. این بیچارهها را فریب دادند و مسلح كردند و بهعنوان سپاه رستگارى! آنها را وادار به جنگ در مقابل دولت و پاسداران انقلاب كردند.»
انتقال شیخ عثمان به بغداد در اواخر تابستان سال 59، جهت مشاركت در اجلاسى بود كه آمریكا، اعراب مرتجع و رژیم بعث عراق، در جهت همگونسازى كوششهاى تجزیهطلبانه و زمینهچینى براى شروع تجاوز مسلحانه 31شهریور 59 ارتش عراق به ایران اسلامى برگزار كرده بودند. خصوصاً تذكر این نكته، واجد اهمیت است كه به دنبال شكست طرح ننگین كودتاى نوژه و دستگیرى عوامل آن، این اجلاس براى دشمنان جهانى و منطقهاى انقلاب اسلامى، از حساسیت مضاعفى برخوردار بود. بنا به اخبار مندرج در روزنامه لوموند(15) چاپ فرانسه:
«... مخالفان سلطنتطلب ایرانى اخیراً در بغداد كنفرانسى تشكیل دادند. براساس مصوبات این كنفرانس، كلیه امكانات، از سوى دولت عراق در اختیار وفاداران به شاه سابق كه هدفى جز سرنگونى رژیم اسلامى در ایران نداشتند، قرار گرفت. شخصیت مهم و قدرتمند این دسته از مخالفان، ژنرال غلامعلى اویسى بود كه گفته مىشد قادر است از حمایت 15000 چریك كرد، بهویژه از میان نیروهاى قبایلى كه هنوز به شاه سابق وفادار مانده بودند [بخوان فرقه نقشبندى، دار و دسته رزگارى و مؤتلفین دموكرات و چپ آنان]، بهرهمند گردد.
این واقعه، با مجموعهاى از سوء قصدها و عملیات خرابكارانه [عوامل بعث عراق موسوم به خلق عرب] در خوزستان ایران، همزمان گردید».
رقم مكارانه و اغراقآمیز 15000 چریك كرد، خصوصاً با توجه به آمارسازىهاى ساخته و پرداخته گروهكهاى ضدانقلاب، از آن ادعاهاى گزافى بود كه تنها مىتوانست سر مستكبران خردمند! غربى و عروسك جنگ افروز بعثى آنها را بیشتر از پیش، در خمره «مكراللَّه» فرو كند! چرا كه به گفته حاج همت:
«... [ضدانقلابیون] آمارهاى عجیب و غریبى از منطقه و شمار طرفدارانشان به رژیم بعث عراق مىدادند تا ارزاق و تجهیزات زیادترى بگیرند و ذخیره كنند. با همین روش، از ارتش عراق سلاحهایى خیلى بیشتر از آن حدى كه مورد لزومشان بود و باید مىگرفتند، دریافت كردند و با این حساب مىبینیم كه اینها حتى به خود رژیم بعث هم خیانت كردهاند!».
نظرات شما عزیزان: